بیگانگی از جامعه
مردم در جوامع مختلف زندگی می کنند که دین جوامع هر کدام در محدوده جغرافیایی مشخص که حد و مرز دارد و از آن بنام کشور یاد می شود.
انسان ها در هر کشوری مشخصه های اجتماعی و سیاسی خاصی دارند و بر اساس آن نظام اجتماعی و سیاسی کشور شکل می گیرد. مثلاً: در کشورهای اروپایی و امریکایی قدرت های اقتصادی حاکم بر کشور می باشند. و نظام جمهوری آن ها مبتنی بر نفوذ و قدرت اقتصادی گروه اندک است که نظام سیاسی این کشور ها را تحت تسلط خود آورده و بر مردم حکومت می کنند و یا کشور اسلامی ایران که به لحاظ فرهنگ اصیل اسلامی مردم که برگرفته از دین مقدس اسلام و قرآن کریم و احکام الهی است یک نظام سیاسی حاکم که با عنوان پادشاهی که تمامی قدرت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه را تحت الشعاع حکومت خود در آورده و با وجود گروه بسیار اندک پادشاه و اشراف زادگان وابسته به آن بر تمامی جامعه ایران تسلط و حکومت می کرد. اما سرانجام آگاهی سیاسی مردم موجب برچیده شدن آن نظام و استقرار حکومت مبتنی بر خواست جامعه گردید.
در همین نظام الهی هم طبقاتی در جامعه بوجود آمده اند که یا از امتیازات قدرت برخوردارند یا درآمد و یا اعتبار و بر اساس آن تلاش دارند که نظام اداری کشور را مطابق میل خود و ایده خود اداره نمایند یا بر مردم حکومت کنند.
مثلاً: در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی گروه های مختلفی مثل کمونیست ها-دموکرات ها و منافقین سعی بر القاء تفکر خود بر مردم داشتند و تنها قدرت آنان نبرد چریکی بود که خیلی زود مردم پی به ماهیت ضد بشری و ضد اسلامی آنان بردند و آن ها را برای همیشه طرد نمودند.
چند سال گذشته قدرت در حکومت جمهوری اسلامی و در اداره کشور تقسیم گردیده بود بین گروه های مختلف که هر کدام صاحب نفوذ بودند. گروهی با نام مشارکت ، گروهی با نام اصلاح طلب، گروهی با نام دوم خرداد، گروهی با نام اصول گرا و گروهی مصلحت طلب و ...
این گروه ها چالش ها و موانع و مشکلاتی را جهت مقابله با نظام اسلامی و حکومت جمهوری اسلامی بوجود آوردند و همسو با نظام های سلطه جهانی و قدرت های استکباری که گرایش لیبرالی و دموکراسی داشتند سعی در انحراف حکومت داشتند. اما با هوشیاری مردم و رهبری ولایت فقیه، قدرت سیاسی به توده مردم منتقل گردید. و اکنون هم طبقات جامعه ضمن حمایت کامل از نظام سیاسی و قدرت حاکمیت جامعه در جهت رفع موانع و مشکلات تلاش می کنند.
البته در این میان هستند کسانی که ممکن است قدرت اقتصادی دارند و برای کوتاه مدت شاخه ای از اقتصاد را قبضه کنند یا در اثر زدو بندی که دارند بتوانند نفوذی در قدرت سیاسی پیدا نمایند.اما وقتی وحدت و انسجام اسلامی مردم باشد خودبخود در جامعه شناخته شده و با آنان برخورد می شود.
باید بپذیریم که در هر حکومتی حتی حکومت جمهوری اسلامی عدالت اجتماعی-اقتصادی و سیاسی بطور کامل پیاده نمی شود و گروهی هم در این میان ضرر خواهند دید و بیشترین درصد ثروت در اختیار درصد کمی از افراد می باشد و نیز همین افراد ثروتمند هم ریشه در قدرت سیاسی جامعه پیدا می کنند.
در هر کشوری تعدادی تشکل سیاسی وجود دارد که عمدتاً در جهت اهداف حکومت آن کشور فعالیت می نمایند و گرچه موضع گیری های اقتصادی-سیاسی- اجتماعی دارند و بعضاً انتقادهایی می کنند اما این انتقادات و پیشنهادات دست اندکاران حکومت را در تصمیم گیری ها و برنامه های اقتصادی- سیاسی کمک می نماید.
مثلاً: تشکل های دانشجویی و اساتید و نخبگان هر کشور با قدرت و توان علمی که دارند می توانند با ارائه برنامه های خود تأثیر بسزایی روی قدرت اقتصادی و سیاسی کشور بگذارند و آن را به سمت مثبت سوق دهند.
در صورتی که همین اندیشمندان در کشورهای لیبرالیستی و دموکرات توسط قدرتمندان اقتصادی که نظام سیاسی اقتصادی آن کشورها را در اختیار دارند و منبع اصلی تصمیم گیری و اقتصاد کشورها را در اختیار دارند تحت سلطه در می آیند و فقط به نفع قدرت حاکمه کار می کنند و در قبال آن مبالغ گزافی هم دریافت می نمایند و این مسأله منجر به بیگانگی نظام سیاسی آن کشور می گردد که فقط در آن تعداد اندکی بر همه جامعه حکومت می کنند و هر لحظه می توانند نظام حکومتی را مطابق میل خود تغییر دهند و نبض اقتصاد و ثروت و بازار را در اختیار خود بگیرند.
باقر زارع