سارقان واقعی از دیدگاه مو لا نا
این مثل بشنو که شب دزدی عنید
در بن دیوار حفره می بر ید
نیم بیداری که او رنجور بود
طقطق آهسته اش را می شنود
رفت بر بام و فرو آو یخت سر
گفت او را: در چه کاری ای پدر؟!
خیر باشد نیمه شب چه می کنی؟!
تو که ای؟! گفتا: دهل زن ای سنی!
در چه کاری؟ گفت: می کو بم دهل!
گفت:کو بانگ دهل ای بو سبل؟!
گفت: فردا بشنوی این بانگ را!
نعره یا حسرتا وا و یلتا!!
آن چه خوا ند ید ظاهر قصه بود.قصه ای ساده وطنز آلود که دزدی صدای
ضر به های کلنگش به دیوار مغازه را همانند نغمه سازی می داند که صدایش
صبح فردا شنیده خواهدشد!
اما در لایه های درو نی داستان اسراری نهفته که درک آن ها تازگی های
غیر قابل وصفی به روح و روان انسان می بخشد.
حضرت مولانا در قالب این تمثیل از سارقان بزرگ و بی نشانی صحبت می کند واندیشه های بد را به دزدانی شب رو تشبیه می کند که پا کی های
فطری و دارایی های ارزشمند وجود آدمی را آ رام آرام به یغما می برند به
گو نه ای که صاحب اموال غارت شده نه امروز بلکه در فرداهای زندگی متوجه
این سرقت بزرگ خواهد شد.در حالی که دیگر هیچ کاری جز حسرت و اندوه
از دستش ساخته نیست !
تو با اند یشه هایت در حال ساز زدن هستی !
خوب یا بد بودن طنین این ساز نکته ای است که دیر یا زود در زندگی ات به
گوش تو رسیده و شاهدش خواهی بود.
ساز تو یی!
نوازنده هم تو یی!
نغمه هم تو یی!
چنانچه هم اینک هیچ آواز دلنشینی از زندگی ات به گوش نمی رسد مقصر
تو یی!
هیچ انسان دیگری حتی سرنوشت هم در بد آهنگی یا خوش آ هنگی
نغمه های زندگی ات نقشی ندارد!
جایگاهی که اکنون در آن قرار گرفته ای محصولی مستقیم از اندیشه های
دیروز تو هستند!
توالی اندیشه های خو ب و زیبا و شادی بخش نقشه گنج تو هستند در حالی که تداوم اندیشه های بد بیراهه هایی هستند که جز به ناکامی و
حسرت ختم نخواهند شد.
اند یشه های بد به سراغ سکوت ما می آیند سکو تی که از طر یق آ ن
می توانیم آواز خدا را بشنو یم.
برگرفته از مجله موفقیت
فرزانه نوربخش