اضطراب ، یکی از شایع ترین مشکلات عاطفی انسان امروز است که چنان در تار و پود زندگی وی ریشه دوانیده که به جرأت می توان گفت زمینه ی بسیاری از بیماری های جسمی،کسالت های روحی ،آشفتگی های رفتاری و واکنش های نامناسب او را تشکیل می دهد.
اضطراب انسان امروزی ، واکنشی است در مقابل رشد سریع تکنولوژی ، فشارهای ناشی از زندگی شهرنشینی ، تحولات اجتماعی وتعارضات فردی که به شکل ترسناکی زندگی انسان را تهدید می کند
بنابراین در جهان کنونی هر فردی بر اساس تجربیات و شخصیت خود، می تواند کم و بیش اضطراب را تجربه نماید .خانه و محیط زندگی ، محیط کار و خلوت و تنهایی ممکن است باعث بروز اضطراب شوند .افرادی که از این اضطراب ها در عذابند نیازمند توجه اطرافیان ، روان شناسان و مشاوران ذی صلاح می باشند . رارزیابی وضعیت فرد مضطرب یکی از نکات اساسی ، تشخیص اضطراب طبیعی از اضطراب غیرمعمول است . اضطراب طبیعی یک هیجان معمول و واکنشی درمقابل تغییرات زندگی است اما اضطراب درشکل های جدی آن ، مشکل آفرین است که درچنین وضعیتی ، ارزیابی کامل روحی و روانی بیمار، برای درمان وی ضروری است.
یافتن تعریف جامعی برای اضطراب کارمشکلی است زیرا متخصصان هریک تعریف خاصی را ارائه نموده اند.شاید بتوان گفت که بیشترین تحقیقات انجام شده درباره ی اضطراب توسط روانشناسان انجام گرفته است وآنان از بین حالات عاطفی انسان ، بیش ازهرحالت دیگری به مطالعه ی اضطراب پرداخته اند . پروفسور راس (ROSS) دلیل دشوار بودن توصیف حالات عاطفی را این گونه بیان می کند:
«معمولا شیوه ی یادگیری لغات در دوران کودکی یک تجربه ی درونی وکاملا اتفاقی است. از این طریق فرد برای رویدادها ، برچسب های مناسبی را پیدا می کند. به این ترتیب گنجینه ای ازلغات گوناگون برای بیان احساساتش فراهم می سازد. لذا تعجبی ندارد که افراد برای بروز عکس العمل های خود در موقعیت های یکسان ، اصطلاحات مختلفی را بکار می برند. همین امر تعریف هیجانات را به شکلی که مورد قبول صاحب نظران باشد، مشکل تر می سازد.»
واژه ی اضطراب نخست درسال1930 در نوشته های فروید دیده شده است اما اصطلاح امروزی اضطراب با آنچه فروید بکار برده است تفاوت زیادی دارد و شرایط و حالات مختلفی را در بر می گیرد . شاید بتوان گفت:«اضطراب شایع ترین بیداری با حالات روانی است که هر فردی گاه گاه در زندگی خود آن تجربه می کند .» اضطراب احساسی نا خوشایند و ناراحت کننده است که با نشانه های جسمی حاکی از فعالیت بیشتر دستگاه عصبی همراه باشد .
از دیدگاه روانشناسان هر چند اضطراب و ترس شامل نشانه های بدنی مشابه هستند ولی اضطراب بر خلاف ترس ، پاسخی در مقابل خطر پنهان و مبهم است .به عبارت دیگراضطراب احساس ناخوشایند بیمناک و ناراحت کننده ای است که از پیش بینی خطری که منشاء آن مشخص نیست ، سرچشمه می گیرد
مولفه های اضطراب
با توجه به تعریف اضطراب می توان این حالت را مستقیماً در ارتباط با آینده و فاقد یک عامل عینی و مشخص دانست که در عین حال می توان سه جنبه ی اصلی را در آن مشخص نمود:
الف- جنبه ی فیزیولوژیک
ب- جنبه حرکتی
ج- جنبه شناختی روانی
جنبه ی فیزیولوژیکی اضطراب مربوط به برانگیختن سیستم عصبی است که آن را بصورت یک هیجان نشان می دهد .جنبه ی فیزیولوژیکی شامل پدیده های قابل مشاهده است که معمولاً با هم بروز نمی کنند مانند افزایش ضربان قلب ، افزایش تنفس ، تعرق وحالت تهوع واسهال .
جنبه حرکتی شامل ارتعاشات عضلانی ، به هم خوردن نظم و ترتیب حرکات و پایین آوردن آستانه ی پاسخ های حرکتی (از جا پریدن)می گردد.
پیامدهای اضطراب :
پروفسور راس می گوید که تاثیر اضطراب بستگی به شدت اضطرابی دارد که فرد تجربه می کند . در اشکال خفیف ، اضطراب ممکن است خاصیت انطباقی داشته باشد ، مثلاً اضطراب خفیف برای یک دانش آموز چه بسا موجب آمادگی او برای امتحان شود ولی اضطراب در شکل های شدید ممکن است ناتوان کننده باشد . اضطراب شدید ممکن است سبب شود که همان دانش آموزش ، تمرکز حواس ، حافظه وحتی صدای خود را از دست دهد .
بنابراین به نظر می رسد که سطوحی از اضطراب موجب عملکرد مناسب فرد می شود و اضطراب از این نظر به صورت یک انگیزش عمل می کند . یعنی برای بروزیک عملکرد ، وجود چنین انگیزشی ضرورت دارد در حالی که اضطراب بیش از اندازه باعث از هم پاشیدگی عملکرد می شود.
فروید بر این باور است که نهاد آدمی منبع انگیزشی اغلب رفتارهاست اما تأثیرات باز دارنده ی خود و فرا خود موجب تعارضات درونی شده و فرد را دچار اضطراب می نماید .
برخی از روانشناسان معتقدند ازآنجاکه بسیاری ازتکانه های نهاد با ارزش های اجتماعی یا شخصی در تضاد هستند ، انسان را دستخوش تهدید می کنند . در چنین وضعیتی ، اضطراب باعث می گردد افراد به شیوه های مختلف به مقابله به موارد اضطراب زا بپردازند .
آدلر عقیده دارد که اضطراب ناشی از احساس حقارت است . از نظر وی احساس حقارت از نوعی احساس بی کمالی و یا نقص در هر بعد از زندگی ناشی می شود .از دیدگاه وی اضطراب به منزله ی کوششی است که برای رها کردن فرد از احساس حقارت و نیل به احساس برتری . در نظریه یادگیری اجتماعی ، اضطراب به عنوان پاسخی آموخته شده ، تلقی گردیده است و به جای تعارض های درونی ، شیوه هایی مورد توجه قرار گرفته است که طی آن اضطراب از راه یادگیری با برخی موقعیت ها مرتبط می شود . به طورمثال دختر بچه ای که والدینش او را به خاطر عصیان در برابرخواسته هایشان تنبیه کرده اند ، سرانجام یاد می گیرد که درد تنبیه را به رفتار ابراز وجود پیوند دهد . از این رو بعدها هر بار که دختر در فکر ابراز وجود وایستادگی درمقابل والدین خود می افتد ،مضطرب می شود.
اضطراب طبیعی می تواند به عنوان یک واکنش انطباقی تلقی گردد که در مو قعیت های خطر ناک و تهدید آمیز به صورت یک واکنش هیجانی بروز کرده وگاهی چاره ساز واقع شود. در صورتی که اضطراب بیمار گونه ، نوعی اغراق در حالت نگرانی معمولی است و در مقایسه با ترس ها ونگرانی ها ی متعارف ترسی غیرواقعی وغیر منطقی است ، غیرواقعی بودن آن بدلیل احساس خطر از وجود عاملی است که اصولاً نمی تواند خطرآفرین باشد و یا واکنش نسبت به چیزی است که خطر بسیار کمی می تواند داشته باشد .
در افراد سالم وقتی عامل خطر برطرف شود واکنش اضطراب یا ترس و وحشت خود به خود از بین می رود ویا به میزان قابل ملاحظه ای کاهش می یابد . اما درحالت نوروتیک ، مقدار اضطراب با تغییر درعاملی که مولد آن است تفاوت زیادی نمی کند . شخص نوروتیک همیشه سعی دارد از عوامل و شرایط به وجود آورنده ی اضطراب دوری گزیند و به همین علت بسیاری از فعالیت هایش را محدود می کنند و ازبسیاری از لذایذ زندگی محروم می ماند. چنین شخصی همواره و به طور مستمر دچار احساس مبهم و اضطرابی نا مشخص است که خود نیز از منشاء و علت آن بی خبری است . معمولاً دوران کودکی این بیماران با دو ویژگی همراه است : یکی توفیقات بیش از حد والدین از آن ها و دیگری تردید و دودلی آن ها در انتخاب رفتاری که منجر به تشویق ایشان شود .
راه های درمان اضطراب
برای درمان اضطراب و رفع اختلالات آن شیوه ها و راهبردهای مختلفی وجود دارد که در زیر به چند مورداشاره می گردد:
1-دارو درمانی: در بین تدابیر درمان زیستی ، کاربرد داروها برای تغییر خلق و رفتار بیماران از همه روش ها ی دیگر زیستی مانند شوک درمانی و جراحی درمانی موفق تر بوده است . داروهای مانند دیازپام ( diaz pam ) ، مپروبامات(meprobamte) و کلر دیاز پوکسید (chlordiaz poxide )که همگی به نام آرا مبخش ها شدت دارند از طریق تکثیر برکاربرد دستگاه عصبی مرکزی می توانند موجب کاهش تحرکات و ایجاد آرامش درون شود .
بنابراین مصرف آرامبخش ها در همه موقعیت ها امکان پذیر نیست .دارو درمانی وقتی موثر است که با روش های درمانی دیگر همراه گردد که بدین ترتیب فرد را قادر می سازد که به تدریج در جنبه های مختلف زندگی فردی واجتماعی به سازگارهای مناسبی دست یابد .
2- رفتار درمانی : در این روش به بیماران ، طریق آرامش بخشیدن به عضلات آموخته می شود وسپس درحالت آرامش تصویرهای ذهنی اضطراب برانگیز به آنان ارائه می شود.اصل درمان در این روش بر اساس اصول شرطی شدن کلاسیک استوار است یعنی همراه کردن محرک اضطراب برانگیز با پاسخ آرام بخش عضلات است .
3- درمان شناختی – رفتاری: کارشناسان رفتار با تاکید بیشتر بر جنبه های شناختی، روش درمان دیگری بنام درمان شناختی –رفتاری را ابداع نموده اند.آنان عقیده دارند که اگر تجربه اضطراب به ارزیابی شناختی فرد از یک موقعیت به عنوان وضعیتی تهدید کننده، بستگی داشته باشد، در آن صورت فرد باید بتواند از طریق تغییر ارزیابی شناختی خود، اضطرابش را کاهش داده و حتی از آن جلوگیری نماید.
در اجرای این روش می توان یکی از رویکردهای زیر را برگزید :
الف-بازسازی شناختی: در این روش به بیمار یاد داده می شود که خود اظهاری مثبت را جایگزین خود اظهاری منفی کند . به جای اینکه بگوید :من هرگز در امتحاناتم نمره خوبی نخواهم گرفت یا من نمی توانم رانندگی را یاد بگیرم .بگوید:من می توانم در امتحاناتم موفق شوم و می توانم راننده ی بسیار خوبی باشم.
ب-درمان عقلانی – عاطفی:ابداع کننده این روش آلبرت الیس است .الیس مشکلات عاطفی را زاییده ی افکار غیر منطقی می داند.اومعتقد است اگر عارضه ای ، با بار عاطفی فوق العاده ای که دارد ، به دنبال حادثه ی محرکی پدید آید ، ظاهراًچنین می نماید که این حادثه باعث بروز آن عارضه شده است ، در صورتی که واقعاً چنین نیست.عوارض و نتایج عاطفی آن ها عمدتاً از نظام عقیدتی فرد ریشه می گیرد.اگر عقاید افراد با برخورد منطقی مورد بحث قرار گیرد ، عوارضی مانندآشفتگی واضطراب ازبین می رود و از وقوع مجدد آن نیز جلوگیری می شود.
ج-درمان ازطریق حل مسئله: دراین روش مهارت های لازم برای رویارویی با موقعیت های اضطراب انگیز به بیمار آموزش داده می شود .برخی از مراجعین در تصمیم گیری تردید نشان می دهند و در انتخاب کردن با اشکال روبرو می شوند.یعنی یا تصمیم نمی گیرند و یا انتخاب خود را تا آنجا که بتوانند به تاخیر می اندازند. تردید در تصمیم گیری و اشکال در انتخاب ، غالباً ناشی از فقدان قدرت تصمیم گیری در شخص می باشد .
شیوه ی حل مسئله می تواند وسیله مفیدی برای رویارویی با بسیاری از مشکلات خانوادگی ، تحصیلی ، شغلی ، واضطراب های ناشی از آن ها باشد.
گلد فرید درسال 1976 شیوه ی حل مسئله را به پنج مرحله تقسیم نموده است که عبارتند از:
1- آشنایی وشناخت موقعیت
2- تعریف وتنظیم مشکل
3- ارائه راه حل
4- تصمیم گیری
5- بررسی و ارزشیابی