بهداشت روان چیزی فراتر از فقدان یا نبود بیماری روانی است. بعد مثبت بهداشت روان که سازمان بهداشت جهانی نیز روی آن تکیه دارد، در تعریف سلامتی لحاظ شده است «سلامتی یک حالت رفاه فیزیکی، روانی و اجتماعی است نه فقط نداشتن بیماری یا ناتوانی»
مفهوم بهداشت روان شامل رفاه ذهنی، احساس خودتوانمندی، خودمختاری، کفایت، درک هم بستگی بین نسلی و توانایی تشخیص استعدادهای بالقوه هوشی و عاطفی در خود است. به گونهای دیگر میتوان گفت: بهداشت روان حالتی از رفاه است که در آن فرد تواناییهایش را باز میشناسد و قادر است با استرسهای معمول زندگی مطابقت دهد، از نظر شغلی مفید و سازنده باشد و به عنوان بخشی از جامعه با دیگران مشارکت و همکاری داشته باشد. بهداشت روان به همه ما مربوط است نه فقط به کسانی که از بیماری های روانی رنج میبرند. هیچ گروهی از بیماری روانی مصون نیست. البته باید اذعان داشت که در افراد بیخانمان، تهیدستان، افراد بیکار و با سطح تحصیلات پائین،کسانی که قربانی خشونت بودهاند، مهاجرین و پناهندگان، کودکان و نوجوانان، زنانی که مورد سوء استفاده قرار گرفتهاند و در افراد مسن که مورد غفلــــــت و بیتوجهی واقع شدهاند، بیشتر دیده میشود.
www.gorooh.parsiblog.com
متاسفانه در بخش عظیمی از دنیا بهداشت روان و بیماری روانی به اندازه سلامت جسمانی و بیماری جسمی اهمیت ندارد و مورد بیتوجهی و غفلت قرار گرفته است.
امروزه حدود 450 میلیون نفر از مردم دنیا از یک بیماری روانی یا رفتاری رنج میبرند طبق آمار سازمان بهداشت جهانی در سال 2001، 33 درصد از عمر سپری شده با ناتوانی بدلیل بیماریهای عصبی- روانپزشکی است. بیماری افسردگی تکقطبی، علت 15/12 درصد از سالهای سپری شده با ناتوانی است. چهار مورد از شش علت اصلی سالهای سپری شده عمر با ناتوانی بدلیل بیماریهای عصبی - روانپزشکی را، بیماریهای روانی چون: افسردگی، بیماریهای وابسته به مصرف الکل، اسکیزوفرنی و بیماری دوقطبی به خود اختصاص داده است. بیش از 150 میلیون نفر از مردم دنیا در هر برهه از زمان از افسردگی رنج میبرند. سالانه در جهان حدود یک میلیون خودکشی منجر به مرگ اتفاق میافتد و حدود 25 میلیون نفر از مردم جهان از اسکیزوفرنی، 38 میلیون نفر از صرع و بیش از 90 میلیون نفر از یک بیماری وابسته به مصرف الکل و یا سایر مواد رنج میبرند.
اختلالات روانی و بیماری های طبی
کاملاً روشن است که عملکرد روانی بطور بنیادی با عملکرد فیزیکی، اجتماعی و پیش آگهی سلامتی در ارتباط است. بطور مثال افسردگی عامل خطری برای بیماری هایی مثل سرطانها و بیماریهای قلبی است و از طرفی بیماریهای روانی مانند افسردگی و اضطراب و وابستگی به مواد در افرادی که از بیماری های جسمی رنج میبرند موجب تحمل نکردن و شکست در برنامههای درمانی بعلت رعایت نکردن اصول درمان توسط بیمار میشود.
رفتارهای مخاطرهآمیزی چون کشیدن سیگار، فعالیت جنسی غیر ایمن، با بیماریهایی مثل سرطان و ایدز مرتبط هستند. در میان 10 عامل خطر برای بار کلی بیماری که در DALY محاسبه شده، و درگزارش بهداشت جهانی 2002 آورده شده است، سه مورد آن روانی- رفتاری بوده (روابط جنسی غیر ایمن، مصرف تنباکو و الکل) و 3 تای دیگر تحت تاثیر فاکتورهای روانی- رفتاری قرار میگیرد (چاقی، فشار خون و کلسترول بالا).
شیوع افسردگی اساسی در جمعیت بطور کل سه تا 10 درصد است ولی در افرادی که دچار بیماری های مزمن هستند این میزان بیشتر است.
افراد افسرده مبتلا به بیماری های عفونی ممکن است برنامههای درمانی خود را نپذیرند و رژیم درمانی مربوطه را رعایت نکنند. این مسئله باعث مقاومت دارویی شده و بر سلامت عمومی جامعه تأثیرات جـــــــدی میگذارد و از طرفی این افراد بیشتر مصرفکننده مراقبتهای بهداشتی و درمانی هستند و هزینه مضاعفی را بر جامعه وارد میکنند.
29درصد از افراد مبتلا به فشارخون، 22درصد از افراد مبتلا به انفارکتوس قلبی، 30درصد افراد مبتلا به صرع، 27 درصد افراد مبتلا به دیابت، 31 درصد از افراد مبتلا به سکته مغزی، 33 درصد از افراد مبتلا به سرطان، 44درصد افراد مبتلا به ایدز و 46 درصد از افراد مبتلا به سل از افسردگی اساسی رنج میبرند.
بار تحمیلی بر خانوادهها
افراد خانواده این بیماران اغلب اولین مراقبان آنها هستند و از حمایتهای فیزیکی و عاطفی گرفته تا بار سنگین هزینههای درمان و مراقبت از بیمارانشان بهعهده آنهاست.
تخمین زده میشود در یک خانوار از هر چهار خانوار، حداقل یک فرد مبتلا به اختلال روانی یا رفتاری وجود دارد. خانوادهها علاوه بر فشار و استرس بالای ناشی از مشاهده بیماری در یکی از اعضای مورد علاقه و عزیزشان، در معرض انگ اجتماعی و تبعیضی هستند که بیماری روانی در اجتماع به روی آنها میگذارد. طرد شدن از طرف دوستان، بستگان و همسایگان، احساس منفک بودن و محدودیت در فعالیتهای اجتماعی را با خود به همراه دارد. در اغلب موارد خانوادهها هزینه درمان بیماران روانی را متحمل میشوند و سهم دولت و سازمانهای بیمهگر عمدتاً ناچیز است.
بار اقتصادی بیماریهای روانی
در ایالات متحده آمریکا، سالانه 148 میلیون دلار صرف هزینه همه بیماریهای روانی میشود. در سال 1996 و 1997، انگلستان هزینه بیماری های روانی را 32 میلیون پوند برآورده کرده بود که 45 درصد آن به دلیل از دست دادن کارآیی و توانایی سازندگی بود.
بیماری اسکیزوفرنی و آلزایمر، از بیماریهایی چون آرتریت، آسم، کانسرونارسایی احتقانی قلب و ناهنجاریهای مادرزادی قلب، دیابت، فشارخون و سکته مغزی، هزینه درمانی بیشتر از هزینه درمانی متوسط برای هر بیمار دارد.
بیماری روانی کارآیی، شغلیابی و حفظ شغل را در فرد کاهش میدهد. در بسیاری از کشورهای پیشرفته دنیا 35 تا 45 درصد غیبت از محل کار بدلیل مشکلات بهداشت روانی است. به طور متوسط تعداد روزهای از دست رفته کاری که به بیماریهای روانی نسبت داده میشود شش روز در ماه برای هر 100 کارگر و تعداد روزهای کم کاری 31 روز در ماه در 100 کارگر است.
در ایالات متحده آمریکا 8/1 تا6/3 درصد از کارگران از افسردگی اساسی رنج میبرند و شاغلان با افسردگی دوبرابر بیشتر از سایرین احتمال ناتوانی در کار دارند.
ارتقاء بهداشت
از دیدگاه مجریان بهداشتی ارتقاء بهداشت به کوششهایی اطلاق میشود که جمعیتهای سالم رانیز شامـل میشود وهدف از آن بالا بردن سطح بهــداشت و ســلامتی است (تایلور، 1995). ارتقاء بهداشت با مفاهیم دیگری چون آموزش بهداشت پیشگیری اولیه وتامین بهداشت ارتباط دارد. بحثهای زیادی در مورد ارتباط این مفاهیم مطرح شده است. مفهوم پیشگیری عموماً به معنی کاهش خطر ابتلاء به بیماری است (پیشگیری از رویدادها، پیامدها و عوارض یک بیماری و پیشگیری از رخداد دوباره بیماری). در حالیکه آموزش بهداشت مفهومی است که ارتقاء بهداشت از آن برخاسته است. بطور سنتی آموزش بهداشت به آموزش افراد و پس از آن آموزش گروه ها و جامعه ربط داده میشود. بنابراین تمرکز آن نخست به افراد و سپس بر تغییر رفتار جمعی است. با توجه به موارد یاد شده میتوان گفت آموزش بهداشت در عملی ساختن فعالیت های ارتقاء بهداشت نقش مهمی دارد.
ارتقاء بهداشت روان جامعهنگر
در سال 1963یکی نخستین فعالیتهای آموزشی بهداشت روان با پرو ژه بهداشت روانی نورث امپتون معرفی شد. اهداف این پرورژه عبارت بودند از:
1- آگاهی عمومی از اختلالات روانی بعنوان یک مشکل
2- گسترش دانش و آگاهی در زمینه سببشناسی اختلالات روانی
3- نشان دادن پیشرفتها در زمینه درمان و مراقبت از بیماران روانی
4- ارائه اطلاعات در مورد اینکه مراقبت جامعهنگر چیست و چگونه افراد غیر متخصص میتوانند در این زمینه همکاری داشته باشند و بیان اهمیت این همکاری.
گرچه برنامه ارتقاء بهداشت روانی جامعهنگر افراد بهنجار جامعه را نشانه گرفته است ولی بیشتر برنامههای ارتقاء بهداشت روانی در جمعیتها و گروه هایی مانند دانشآموزان، کارمندان و کارگران و بیماران روانی اجرا شده است.
یکی از اهدافی که میتوان به آن اضافه کرد و از اهداف سازمان جهانی بهداشت در سال 2003 بود انگزدایی از بیماران روانی است که این امر با آموزش عموم مردم جامعه امکانپذیر خواهد بود. با تغییر نگرش مردم در مورد بیماریهای روانی و قابل تشخیص و درمان بودن اینگونه بیماریها، مشابه بسیاری از بیماریهای حاد یا مزمن جسمی، خواهیم توانست مقداری از بار انگ اجتماعی و تبعیضی که بر این گروه از افراد جامعه تحمیل میشود، کاهش دهیم.
نیاز به افزایش آگاهی مردم و ارتقای فرهنگ بهداشتی جامعه در ایران قطعاً وجود دارد. در تحقیقی که توسط شادمنش و همکاران در زمینه بررسی فرهنگ بهداشتی مردم شهرنشین استان کردستان در سال 1377 انجام شد، نشان داده شد که 61 درصد آگاهی ضعیفی از مفهوم بهداشت داشتند. 35 درصد از آنها معتقد بودند که طب سنتی تاثیر زیادی در درمان بیماری ها دارد و 12درصد از مردم به دعانویس جهت بهبود بیماری اعتقاد داشتند. در خصوص چگونگی بهبود یک بیماری روانی بین دیدگاه های مردم در شهرهای مختلف استان( با 0001/0) تفاوت وجود داشت.
تاثیر آموزشهای بهداشتی در زمینه سلامت روان
از آنجایی که برنامهریزی و اجرای مناسب هر برنامه بهداشتی مستلزم تشخیص عناصر و مولفههای اصلی است، با بررسی متون و اقدامات انجام شده به این نتیجه دست یافتهایم که آموزش مهارتهای زندگی که از حدود 16 سال پیش در بسیاری از کشورهای دنیا در حال اجراست و نتایج پرباری را با خود به همراه داشته است، در ایران نیز بتواند گام های بزرگی را در زمینه ارتقاء سلامت روانی افراد جامعه بردارد. برنامه آموزشی مهارتهای زندگی بر طبق تحقیقات گسترده قبـــلی در پیشگیری از سوءمصرف موارد (بوتوین و همکاران 1980و1984، پنتز 1986)،
پیشگیری از بیبند و باری جنسی (اولوپس 1990)، بارداری در نوجوانان (زابین و همکاران 1986 و شینگ 1994)، ارتقای هوش (گونزالس،1990) پیشگیری از ایدز (سازمان بهداشت جهانی، 1994)، آموزش صلح (پراتزمن و همکاران) و ارتقاء اعتمــــــاد به نفس (تاکید،1990) مفید و موثر بوده است. از این گذشته بسیاری از شاخص های سرمایه اجتماعی (Social capital ) با مهارتهای زندگی مرتبط میشود.
در ایران نیز برنامه بهداشت روان در مدارس در سال 1378 توسط دکتر بینا و همکاران در منطقه دماوند بر روی 280 نفر از دانشآموزان پسر و دختر مقاطع راهنمایی و در دو سطح دانشآموزان و معلمان انجام شد.
ارزیابی قبل و بعد از مداخله نشانگر افزایش آگاهی دانشآموزان و معلمان نسبت به مقوله بهداشت روان، تغییر نگرش آنها به مسئله بهداشت روان و بهبود نمرات سلامت روان آنان بود.
بطور کلی مهارت های زندگی شامل مهارتهایی است که باعث افزایش توانائیهای روانی - اجتماعی افراد میشود و آنها را قادر میسازد تا بطور موثر با مقتضیات و کشمکشهای زندگی روبرو شود.
آموزش مهارتهایی چون حل مسئله و تصمیمگیری، تفکر خلاق و نقّاد، برقراری ارتباط، خود آگاهی، همدلی، مهارت مقابله با استرس و مهارت جراتآموزی و ابراز وجود همزمان با شکلگیری شخصیت و رشد تفکر شناختی کودک و دورههای حساس نوجوانی میتواند به میزان زیادی از آسیبهای روانی - اجتماعی آتی پیشگیری کند.