قلمرو فرمانروایی اطلاعات، گسترشی لحظه به لحظه دارد. به جرأت می توان گفت که کتابخانه ها مهم ترین رکن و پایگاه پژوهشی برای محققان و پژوهشگران محسوب می شوند. در کشور ما، این مکان علمی که زیباترین لحظه های شکوفایی را نیز در دل خود دارد، دچار بی مهری و کم اعتنایی شده است و فرایند پژوهش که باید عمده دوران باروری خود را در دامان کتابخانه ها طی کند، کم کم به راهی می رود که سر از ترکستان به در خواهد آورد.
نگاهی به وضعیت کتابخانه های مدارس، می تواند بی انگیزگی دانش آموزان را به پژوهش و تحقیق توجیه کند. کتابداران غیر حرفهای نیز می توانند عامل دیگری برای این بی انگیزگی باشند. هر ساله، پرسش مهر، جشنواره خوارزمی و اخیراً جشنواره پژوهش های دانش آموزی، با تبلیغات گسترده ای کار خود را آغاز میکنند و بخش معاونت پرورشی مدرسه ها نیز در تکاپو برای به دست آوردن رتبه، حتی در سطح منطقه ، دانش آموزان رادر تنگنا قرار می دهند. همه این تلاش ها، نتیجه ای جز رونویسی از کتاب های رنگ و رو رفته مهجور در داخل قفسه های خاک خورده ندارد و در نهایت به چند نوع دست خط در یک تحقیق سی صفحه ای منجر می شود! شاید دادن امتیاز به یکدست بودن خط در تحقیقات دانش آموزی از همین امر ناشی می شود! پس جایگاه کتابخانه و کتابدار در مدرسه ها کجاست؟
این امر ریشه در تفکر مدیریت مدرسه دارد. وقتی کتابخانه به انباری متروک تبدیل می شود و هر چند گاه یک بار کلید برق آن زده می شود، دانش آموز در کدام بخش این ماجرا ایفای نقش می کند؟ کتابخانه، پل بین دانش و اطلاعات است و دانش آموز را اگر پژوهشگر و خلاق می پسندیم و اگر آرزوی تربیت دانش آموزانی پویا و متفکر را در سر می پرورانیم، باید آنان را در عبور از این پل یاری دهیم. دانش، مجموعه اطلاعات، داده های جدیدی هستند که هر آن به روز می شوند و کتابخانه پل بین دانش و اطلاعات است؛ یعنی درست در نقطه حساس و کلیدی ماجرای پژوهش قرار دارد.
دانش آموزی که ما او را به سمت پژوهش دعوت می کنیم، در میان گرد و خاک کتابخانه ای بسیار فقیر با ابعاد موضوعی محدود واقع می شود و رنگ زرد برخی کتاب ها و موضوعات مهجور آن ها هر گونه انگیزه پژوهشی را در او، چون شمعی در باد خاموش می کند. در حقیقت اطلاعات قدیم و اطلاعات جدید و به روز شده، دانش ما را تشکیل می دهند. پس اگر سطح اطلاعات و روند غنی شدن و به روز شدن آن ها حرکتی صعودی داشته باشد، دانش و فرهنگ نیز به موازات آن رشد خواهد کرد. همین جریان سازنده است که محقق و پژوهشگر و خلاق می آفریند و کتابخانه به عنوان پلی ارتباطی در این جریان نقشی بسیار اساسی دارد.
در بعضی از مناطق شهر تهران و شهرستان ها، دانش آموزان به کتابخانه های عمومی دسترسی ندارند. به خصوص دانش آموزان دختر که با محدودیت های دیگری نیز مواجه هستند. شاید با کمی تفکر و با صرف اندکی هزینه بتوان برای این مشکل چاره ای اندیشید و برای تأمین حداقل منابع گام های موثری برداشت. اگر کتابخانه های مدرسه ها از نظر منابع پژوهشی تا حد امکان غنی شوند، فرایند پژوهش از چارچوب رونویسی از برخی کتاب ها به منظور کسب امتیاز و ... خارج می شود و شیرینی کشف تازه ها و درگیری با دنیای پرشور دانستن، دانش آموز را از بی تحرکی، بی انگیزگی و رکود بیرون خواهد آورد. غنی شدن کتابخانه مدرسه، می تواند به نفع معلم نیز باشد و تا حدودی معلم خسته را از زحمت رفتن به دیگر کتابخانه ها برهاند. همچنین می تواند جریان مطالعه و خواندن را رونق بخشد و با پربار کردن ساعات تدریس بین دانش آموز و معلم، خونی در رگ مدرسه بدواند.
کتابدارهای غیر حرفه ای نیز از دیگر عوامل این بی انگیزگی و رکود هستند. معمولاً در سطح مناطق، نیروهای مازاد که با برقراری نظام جدید آموزشی به کنار مانده اند و نیروهایی که به تشخیص بعضی مدیران نیاز به استراحت دارند، به کتابداری منصوب می شوند؛ حال آن که کتابداری وظیفه ای سنگین است و نیرویی پرکار را می طلبد. کتابدار غیر حرفه ای نمی داند اطلاعات را از چه راهی و چگونه به متقاضی آن برساند، جامعه اطلاعاتی مخاطبان خود را نمی شناسد، طرز برخورد مؤثر با مراجعان خود را تجربه نکرده است و روان شناسی برخورد با مخاطب از حوصله او خارج است؛ چرا که اساساً تخصص او چیز دیگری است. هرگز نمی توان به او خرده گرفت که چرا نمی داند کتابدار باید شوخ طبع، با صبر و تحمل باشد و نیز بتواند مخاطب را جذب کند و در او برای مراجعه بعدی انگیزه ایجاد کند و در یک کلام از پس نیاز سنجی در همان دوره آموزشی برآید. این ناتوانی در نیاز سنجی بر بحران فقر پژوهش و پژوهشگر دامن خواهد زد. دوباره تأکید می کنم، هزگز نباید از کسی که در نقطه ای خارج از حوزه تخصص خود فعالیت می کند، خرده گرفت و از او انتظار نا به جا داشت. باید بر مدیریت خرده گرفت که از پس چیدن تکه های این پازل ساده بر نمی آید.
در مدرسه ها، شاهد رد و بدل شدن کتاب هایی هستیم که سطح آن ها از سطح ادبیات عامه پسند نیز نازل تر است.متأسفانه این گونه کتاب ها آن قدر دست به دست می گردند که برگ برگ می شوند و تقاضای مجدد تیراژ آن ها را افسانه ای می کند. لوازم التحریر فروش هایی که در کنار مدرسه ها هستند، بیش تر از راه فروش این گونه کتاب ها کسب روزی می کنند تا فروش لوازم التحریر.
البته بحث ادبیات عامه پسند در این مجال کوتاه نمی گنجد، اما گفتن این نکته ضروری است که رواج این گونه کتاب ها، به گفته آدرنو نویسنده و منتقد ادبی، ذهن ها را به کلیشه ها عادت می هد. یعنی ذهن خواننده با ساختار خاصی از نوشته که در همه این گونه آثار تکرار می شود، خو می گیرد و در دایره ای از تکرار و کلیشه دست و پا می زند. فضای این آثار مسلخ تفکر و خلاقیت است و متأسفانه شیوع بیمار گونه ای در دبیرستان ها پیدا کرده اند که جای بحث و بررسی دارد. این گونه داستان ها پیش بینی پذیرند؛ چرا که نوجوان با روند تکراری آن ها آشناست. پدیده شانس، اقبال، تصادف و ... نیز در این داستان ها در ذهنی که باید با واقعیت ها آشنا شود هاله ای از رویازدگی به وجود می آورد. اگر چه تأثیر مثبتی نیز از این رهگذر به دست می آید و آن روی آوردن به مطالعه است، اما در طول زمان به تنیده شدن تار کلیشه بر ذهن های پویا می انجامد.
"در آبگیری که ماهی نیست، قورباغه پادشاه است!"
بنابراین اگر کتابخانه های مدرسه ها را با کتاب های مناسب غنی سازیم، مسلماً استقبال از این گونه کتاب ها کم تر خواهد شد. ما از رویایی سخن نمی گوییم که برآورده شدن آن دور از دست باشد، از واقعیتی سخن می گوییم که می تواند با مدیریتی درست و با صرف هزینه ای بسیار کم، در هر مدرسه ای تحقق یابد.
منبع
مجله رشد معلم، شماره 4