جهانی را تصور کنید که هیچ کس از دیگری مراقبت نمی کند. در این صورت هیچ بیمارستانی یا درمانگاهی وجود نخواهد داشت که در آن عده ای روز یک بیمار را روشنی بخشند. هیچ غذایی در انبارها نیست. محبتی که باعث می شود کسی در خانه از بیماری مراقبت کند ناپدید می شود و البته کیفیت مراقبت هم پایین می آید. مبالغی که به بی بضاعت ها تعلق می گیرد و بسته های هدیه غذا ناپدید می شوند. برای بی خانمان ها سرپناهی باقی نخواهد ماند. به این ترتیب جهان ما به گونه ای خواهد شد که امید، شادی، راحتی و امنیت در
آن از بین خواهد رفت.در خانواده های بزرگ بچه های بزرگ تر اغلب برای مراقبت از بچه های کوچک تر کمک می کنند و این طوری مهربانی و مسئولیت را می آموزند. آنچه که این بچه ها هنگامی که در حال رشدند در داخل یک خانواده می آموزند برایشان مفید است. مخصوصاً موقعی که به عنوان بزرگ تر فراخوانده می شوند تا از والدینشان یا پدر بزرگ ها و مادربزرگ هایشان مراقبت کنند
والدین همیشه بچه هایشان را در بزرگسالی چنان ترسیم می کنند که می توانند با چالش های زندگی قوی، با ظرفیت و با اعتماد به نفس مواجه شوند. آنها خودشان را مسئول می بینند که به بچه هایشان کمک کنند تا برای یک زندگی مستقل آماده شوند، بتوانند خودشان مشکلاتشان را حل کنند، به طور نقادانه فکر کنند، تصمیم های عاقلانه بگیرند، خوب ارتباط برقرار کنند و سخت کار کنند. این مهارت ها همه برای موفقیت در زندگی کلیدی هستند. این ها ارزش هایی هستند که ما به عنوان الگوی زندگی به بچه هایمان ارایه می کنیم تا بچه های ما رشد کنند و انسان های با کفایتی شوند و در جامعه اعضای مشارکت کننده ای باشند.
یکی از چالش های ما به عنوان والدین این است که به بچه هایمان بیاموزیم که آنها نیاز دارند در بزرگسالی از خودشان مراقبت کنند. اما ما همه نیاز داریم تا برای ایجاد یک جهان حساس، مراقب و مهربان و رحم کننده به هرکس هم مسئول باشیم. این فقط با آموزش بچه ها در حال حاضر ممکن است.
در یک روز وظایف خانواده شامل حمام کردن، غذا دادن و مراقبت از بچه های کوچک تر است. رشد پرورشی در هر بخش از زندگی عبارت است از: رشد فیزیکی، احساسی وعاطفی، روشنفکری، روحی و اجتماعی. والدین مهربان و با حواس جمع وآگاه درباره پرورش و تمرین بچه ها در این مسیر انتخاب های دقیق انجام می دهند. روشی برای بار آوردن فرزندشان انتخاب می کنند که مرزهای سلامتی و عادت ها و قوانین منطقی و متعادل را با هم در نظر می گیرد و فرصت هایی را برای تصمیم گیری و آموزش خود مسئولیتی مهیا می کند. بحث ها ممکن است شامل موضوعات فلسفی درباره این که چگونه جهان کار می کند و چگونه باید با احترام و خوش نامی هم برای خود و هم برای دیگران زندگی کرد، شود.
اخیراً که با یک گروه از داوطلبان که برای کمک به دیگران کار می کردند هم صحبت شدم از آنها پرسیدم چگونه یاد گرفته اند تا مراقب حال دیگران باشند. داستان هایی که آنها گفتند جالب بود. هیچ کس نگفت که با خواندن یک کتاب خوب یا شرکت در یک کارگاه این کار را یاد گرفته. همه داستان ها سفری به کودکی داشتند. هم مردان و هم زنان از ارزش بودن با مهمترین اشخاص زندگیشان یعنی مادرها، پدرها و پدربزرگ ها و مادربزرگ ها سخن گفتند. یکی درباره گذراندن مدت زمان زیادی با مادر بزرگش صحبت کرد. مادربزرگی که همیشه نسبت به همسایه ها علاقه مند و نگران بود. او برای بیماران غذا آماده می کرد، برای کمک به بیماران آماده به خدمت بود و در همان موقع یک خانواده بزرگ داشت و از بسیاری از نوه ها مراقبت می کرد. به این ترتیب این یک انتقال حسی راحت از مادربزرگش به او بود تا به دیگران در اجتماعش کمک کند.
بسیاری درباره اهمیت خانواده گفتند. آنها بارها این جمله را به کار بردند که خانواده همیشه همه چیز است. مراقبت از یکدیگر در خانواده این امکان را فراهم می کند تا اعضای خانواده نگرانی درباره دیگران را نیز آموزش ببینند. یکی از آنها گفت:"من آموختم از دیگران مراقبت کنم چون خیلی خوب از خودم مراقبت شده."
در خانواده های بزرگ بچه های بزرگ تر اغلب برای مراقبت از بچه های کوچک تر کمک می کنند و این طوری مهربانی و مسئولیت را می آموزند. آنچه که این بچه ها هنگامی که در حال رشدند در داخل یک خانواده می آموزند برایشان مفید است. مخصوصاً موقعی که به عنوان بزرگ تر فراخوانده می شوند تا از والدینشان یا پدر بزرگ ها و مادربزرگ هایشان مراقبت کنند.
بچه ها موقعی که خیلی کوچکند خیلی ساده مفاهیم و اندیشه های کلی را می آموزند. موقعی که آنها احساس بیماری می کنند، می توانند به کسی روکنند که از آنها مراقبت کند. موقعی که صدمه می بینند کسی از آنها مراقبت می کند. موقعی که غمگین هستند کسی به آنها توجه می کند. به این ترتیب می آموزند که آنها هم می توانند به دیگرانی که احساس خیلی خوبی ندارند، کسانی که صدمه دیده اند یا آنهایی که غمگین هستند توجه کنند و اسباب راحتی آنها را فراهم کنند.
والدین می توانند بهترین آموزش را در زمینه این که بچه ها چگونه از دیگران مراقبت کنند ارایه کنند. این کار زمانی ممکن است که والدین نقششان را به عنوان الگو به خوبی ایفا کنند. بچه ها از والدینی که به بیان احساسات آنها خوب گوش می دهند سود می برند. بعضی از والدین از این که بچه ها درباره احساسشان مخصوصاً زمانی که مشکل دارند صحبت کنند استقبال می کنند. این نیز نوعی آموزش برای بچه هاست. موقعی که بچه ها به وسیله کسانی که آنها را دوست دارند مورد مراقبت قرار می گیرند فرصت هایی برایشان ایجاد می شود تا درباره این که موقعی که به دیگران کمک می کنند احساس بهتری دارند صحبت کنند و این ایده را که چگونه می توانند به حال دیگران مفید باشند دنبال کنند.
شاد کردن همسایه های مسن تر، ملاقات با ساکنان خانه هایی که نیاز به پرستاری دارند مثل ساکنان خانه سالمندان، کمک به جمع آوری غذا برای یک جامعه نیازمند، پرورش دادن گل برای زیبا کردن یک پارک، و کمک به حمل و نقل جعبه های غذای کسانی که به نیازمندان کمک کرده اند تنها چند مثال است که نشان می دهد چگونه والدین می توانند به بچه ها کمک کنند تا کمک کنندگان بزرگی شوند و به عنوان عضو جامعه در چنین فعالیت هایی مشارکت کنند. یک هدیه به بچه تان بدهید که تا پایان عمرش باقی می ماند: به بچه تان کمک کنید تا از دیگران مراقبت کند