شمعی به یاد تو، در این شبانه دلگیر اندوهت!
شمعی به یاد تو، ای دختر سه ساله خورشید که گونه های نیلی ات را به شفق دلگیرترین غروب سپردی!
شمعی به یاد تو، تو که دست های کوچکت، مشکل گشا است!
شمعی به یاد تو، تویی که با تلنگر نامت، می شود تمام غریبانه های جهان را گریست!
شمعی به یاد تو، هر چند، شراره های دلم، جاری اند مثل ستاره از چشمانم!
با من بگو، از کدامین سمت تابیده ای، ای شب؟! ای آرمیده در شکیبِ فراموشی!
چگونه می توانی فقدان خورشید را، به نظاره بنشینی؟!
چگونه می توانی حرمت حرم های سبز آسمانی را نادیده انگاری؟!
چگونه می توانی جاهلانه ازکنار کاروانِ «یس و فجر، و طه» بگذری، با این که بر هفت آسمان تابیده اند؟!
آه، ای شب! با من بگو از گریه های گهواره خالی؛ با من بگو از رویای شیرین کودکان!
با من بگو از نغمه «لالاییِ» مادر!
بانوی تنهایی که خود آسیمه سر، دنبال اشک کودک خویش است!
با من بگو از او!
از مادری که داغ فرزندان خود را در نگاه خسته شب می کند پنهان!
با من بگو؛
از طاقتِ ایوب وارِ آن که دیگر نه برادر، نه پدر، نه همسفر دارد، برای رفتن!
رفتن به سمت رسالت سبز ولایت که کوله بار «صحیفه»اش، تربت خونین پدر است!
با من بگو از وحشت تاراج آتش!
با من بگو از ناله تلخِ رسیده تا به عرش؛ از روح زهرا علیهاالسلام
به کدام غم بسوزد، دل پر شرار زهرا علیهاالسلام
که بهانه کم ندارد، غم بی شمار زهرا علیهاالسلام
... امشب به نام تو روشن می کنم اولین «شمع شام غریبان» را! به نام تو؛ تویی که بیت الاحزان غمت به وسعت تمام غریبانه های «کربلا و مدینه» است.
تویی که اولین شمع شام غریبان را به نامِ «حسینت» علیه السلام در کنار گودال قتلگاه روشن کردی، آن هم کنار پیکری که هیچ شباهتی به میوه دلت نداشت!
و شمعی به یاد «زینب» علیهاالسلام ! آه! امان از دل زینب علیهاالسلام ! و شمعی به یاد «سکینه» علیهاالسلام ! و شمعی به یاد آن که با تکرار نامش، همیشه تمام حاجت هایم، روا شده اند!
آه؛ به نام تو روشن می کنم شمع نیم سوخته دلم را! ای دختر سه ساله خورشید!
در لحظه های اشک و آتش و خاکستر! تو را به نیلیِ لحظه هایت، قسم! قبول کن این همراهی ناچیزم را، به یاد لحظه های آکنده از گریه و بی تابی ات
به نام تو روشن می کنم، شمعی را که زبانِ حال تمام مرثیه های عاشورایی است.
به نام تو روشن می کنم، شمعی را که سالیان سال، در نگاه مظلوم «شیعه» سوخته و مجمره گردانِ عشقِ سراسر سرخِ «ثاراللهی» شده است.
به نام تو روشن می کنم؛ نامی که تمام «سقّاخانه»های جهان را متبرّک کرده است و حاجت مندان عاشق، حاجت روا از کنارش گذشته اند.
به نام تو روشن می کنم؛ که نام آسمانی و روشنت، شامِ تیره تاریخ را روشن کرده است. یا بِنتَ رَسولِ اللّه !
سلام بر تو و مشهدِ مطّهری که تو را در بر گرفته است!
سلام بر تو و تمام خاطراتی که از تو در جهان باقی مانده است!
سلام بر تو و لحظه های تلخ عاشورایی ات! و لحظه هایی که حتی غربت جانکاهت را، خالی از «شهادت» نخواست!
سلام بر تو ای سه ساله مظلوم حسین علیه السلام ، رقیه!
دست کوتاهِ ما و آستان بلند شفاعتت،
سید علی اصغر موسوی