قسمت چهارم :
آیا راهی برای پیداکردن فکرهای اولیه خوب وجود دارد؟
اولین راهی که نویسنده میتواند از طریق آن به فکرهای اولیه داستانی برسد تغییر نوع نگاه نویسنده به زندگی و حوادث پیرامون خود است. نویسنده باید به همه آدمها، حوادث و پدیدهها با کنجکاوی خاص نگاه کند.
چون هر حادثه و ماجرایی شاید بالقوه دارای مایه داستانی ارزشمندی باشد.سفر هم یکی از راههای دیگر یافتن فکر اولیه است. حضور در مکانهای تازه و دیدن مناظر و زندگی کردن، گاهی اوقات در نویسنده فکرهای تازهای را ایجاد میکند. مطالعه داستان و گاهی اوقات تماشای فیلم میتواند نویسنده را در یافتن فکرهای ناب و تازه، یاری دهد.
جستوجو در حوزههای مختلف زندگی شخصی، خاطرات گذشته و تأمل در شنیدهها و دیدهها نیز، راهی مناسب برای به دست آوردن فکر اولیه داستانی ست.
گاه نویسنده بدون مقدمه و تمرکز ارادی بهطور ناگهانی به فکر اولیه میرسد و حتی برخی اوقات هنگام مطالعه یا تماشای فیلم، یا گوش کردن به یک قطعه موسیقی و گاهی مواقع هنگام پیادهروی و یا هنگامی که برای استراحت به بستر میرود، ناگهان فکری به خاطرش میرسد.
اما لازمه همه اینها همان تغییر نوع نگاه است. نویسنده نباید مثل آدمهای دیگر به اشیاء، حوادث و آدمهای پیرامون خود نگاه کند. بلکه باید عمیقتر و با کنجکاوی یک کارآگاه در همه حوادث کوچک به دنبال سرنخ فکر اولیه باشد و مثل یک شکارچی سمج به محض احساس شکار، نباید لحظهای را برای به چنگ آوردن آن از دست بدهد.یک نویسنده مشهور میگوید:
«سوژهها ناگهان به ذهنم راه مییابند. اغلب شبها، موقعی که به رختخواب میروم! مسخره است. البته خیلی از سوژهها را این طوری از دست میدهم. تا لباس بپوشم و پشت میز تحریر بنشینم، سوژه پریده است و هر چقدر هم به ذهن فشار بیاورم، سوژه برنمیگردد».
توصیه بسیار جدی نویسندگان با تجربه این است که نویسنده هنگامی که فکر اولیه به ذهنش میرسد باید به سرعت آن را یادداشت کند. چون این نوع ایدهها بسیار فرارند و خیلی زود از خاطر میروند.
اغلب نویسندگان همیشه دفترچه کوچک و قلمی را همراه دارند تا به محض یافتن فکر اولیه آن را یادداشت کنند. به دلیل اینکه فکر اولیه اغلب دفعتاً به شکلی خام به ذهن میرسد، لازم است آن را یادداشت کنند اما از تبدیل سریع آن به داستان خودداری نمایند.
فکر اولیه مثل میوهای به درخت ذهن نویسنده باید خوب برسد و در موقع مناسب چیده شود. اگر این میوه را قبل از رسیدن کامل از شاخه جدا کنید، قابل استفاده نخواهد بود و اگر در زمان مناسب چیدن هم تأخیر بیفتد، میوه فاسد خواهد شد و دیگر ارزش قبلی را نخواهد داشت.
یک نویسنده دیگر هم درباره روند رسیدن فکر اولیه میگوید: «فکر اولیه به سیبی میماند. در فصل و زمان مناسبی کاملاً میرسد. اگر زمانی قبل از رسیدن آن را از شاخه جدا کنیم، نارس و کال خواهد بود و در بازار کسی سیب را نخواهد خرید. اما اگر زمانی دیرتر از وقت مناسب آن را بچینیم آن سیب خواهد گندید و دیگر مناسب و مطلوب نخواهد بود».
نویسنده به محض اینکه فکر اولیه را یافت باید آن را خیلی زود یادداشت کند. تا بعد از مدتی با معیارهای گفته شده آن را محک بزند. اگر ویژگیهای لازم را داشت، مدتی پیرامون آن فکر کند، تا پختهتر شود. و در زمان معین به نوشتن آن اقدام نماید.اما نباید فراموش کرد که با یافتن فکر اولیه هنوز داستانی بهوجود نیامده و تنها نطفه داستان بسته شده است. برای تبدیل شدن آن به یک داستان جذاب و جالب راه طولانی و دشواری باید طی شود. این تمرینها را با دقت انجام دهید.
ـ چند فکر اولیه بنویسید که ویژگیهای لازم یک فکر اولیه خوب را داشته باشد.
ـ داستانهایی که میخوانید فکر اولیهاش را یادداشت کنید.