ویژگیهای یک فکر اولیه
برای این که نویسنده بتواند قبل از نوشتن از مناسب بودن فکر اولیه خود اطمینان حاصل کند، لازم است ویژگیهای یک فکر اولیه خوب داستانی را بشناسد.
الف: فکر اولیه خوب دارای عنصر «عدم تعادل» است. یعنی روند طبیعی زندگی بر هم خورده است. فرض کنید کسی قصد دارد ماجرای رودخانه پرآبی را دستمایه داستان قرار دهد. این فکر اولیه «عدم تعادل» ندارد. رودخانهای پرآب که بدون هیچ مشکلی جاریست، از دلش داستانی پدید نمیآید، مگر اینکه از کوه مجاور سنگی بزرگ به میان آن بیفتد. حالا رودخانهای که سنگ بزرگی مسیر آن را بسته عنصر عدم تعادل دارد. یعنی اینکه بعد از شنیدن آن عبارت خوانند سؤال خواهد کرد که بعد چه اتفاقی میافتد. این نکته که ماجرا به کدام سو میرود و سرانجام کار چگونه میشود، اصلاً مهم نیست. شاید آب سنگ بزرگ را براند و آن را از سر راه بردارد و مشکل داستان حل شود. و یا آب پشت آن تخته سنگ انباشته شود و یا...
به مثال دیگری توجه کنید. مادری میخواهد فرزند خودش را بر سر راه بگذارد. این «فکر اولیه» دارای «عدم تعادل» است. به این معنی که در زندگی روزمره، چنین کاری سابقه ندارد و بهندرت هم امکان اتفاق پیش میآید.
ب: «فکر اولیه»خوب باید برای خواننده جالب توجه باشد. یعنی شنیدن داستان و ماجراهای آن برای خواننده جذاب و زیبا به نظر برسد.مثال «رودخانه همیشه جاری» به دلیل نداشتن «عنصر عدم تعادل» جالب توجه نیست. اما در مثال مادری که فرزندش را بر سر راه میگذارد، به دلیل عدم تعادل، جالب توجه خواهد بود.
«فکر اولیه» خوب از همان ابتدا باید سؤالهای متعددی را در ذهن خواننده پیش بیاورد. مثلاً اینکه مگر ممکن است مادری فرزندش را بر سر راه بگذارد. آیا واقعاً مادر میتواند با وجود عاطفه شدیدش چنین عملی را انجام بدهد اصلا مادر چرا میخواهد فرزندش را سرراه بگذارد.....
همه این سؤالهای ذهنی باعث میشود که خواننده با علاقه ماجراها را برای رسیدن به پاسخهای روشن دنبال کند. فرض کنید «فکر اولیه» ماجرای مردی است که سکه یک ریالی خودش را گم کرده است. این حادثه عنصر عدم تعادل دارد. اما مسأله مهم و جالب توجهی نیست. یعنی اشتیاقی برای دنبال کردن ماجرا در خواننده پدید نمیآید. این مسأله اصلاً مهم نیست که مرد آیا سکه یک ریالی خودش را پیدا میکند یا نه؟ البته با کمی تغییر میتوانیم تا حدودی آن را جالبتر کنیم. مثلاً فردی را در نظر بگیرید که در یک شهر غریب همه پولهایش را گم میکند.حالا دیگر این فکر اولیه هم عنصر عدم تعادل دارد و هم اینکه قابل گسترش و جالب است.
ج: «فکر اولیه» مناسب برای تبدیل شدن به داستان، حتماًً نباید تکراری باشد. تکراری بودن فکر اولیه به این معناست که قبلاً نویسندگان دیگر به آن پرداخته باشند.خواندن داستانهایی که فکر اولیه کاملاً تکراری دارند برای خواننده لطفی ندارد. البته در مراحل ابتدایی کار نویسندگی نباید روی این عنصر پافشاری کرد. چون برای نویسنده تازهکار، شاید یافتن «فکر اولیه» نو بسیار دشوار باشد.
اما نباید از یاد برد که داستانهای مهم جهان فکر اولیه نویی دارند.البته گاه نویسندهای به عمد فکر اولیه نه چندان تازهای را انتخاب میکند اما با پرداخت بهتر و عالیتر اثری زیباتر از قبل بهوجود میآورد. که میتوان در این صورت عدم تازگی فکر اولیه را به پرداخت ارزشمندش بخشید..