درقسمت نخست گام اول داستان نویس را باز گفتیم. اشاره کردم که اگر بخواهیم خانهای بسازیم، اولین کاری را که باید انجام دهیم پیدا کردن زمین است. برای ساختن خانه داستان هم،به یک فکر نیاز داریم.
فکر اولیه آن فکر خام گسترش نیافتهای است که اول بار در ذهن نویسنده بهوجود میآید. این فکر مثل همان زمینی است که خانه داستان بر روی آن بنا میشود. فکر اولیه داستان نیست. بلکه موضوعی است که بعدها داستان براساس آن شکل میگیرد. مثل گل رس که در دست سفالگر قوام پیدا میکند، شکل میگیرد، پخته میشود و در نهایت به یک شکل هنری تبدیل میشود.
اکنون به سه شیوه اصلی یافتن «فکر اولیه» داستانی اشاره میکنم.
حوزه تجربه: برای اغلب نویسندگان، یکی از سرچشمههای یافتن فکر اولیه حوادث و رویدادهاییست که در گذشته برایشان اتفاق افتاده است. این حوادث تجربه شده برای هر داستاننویس منبع سرشار و بزرگی جهت پیدا کردن فکرهای اولیه داستان محسوب میشود. هر فرد در طول زندگی خود، شاهد حوادث و اتفاقهای جالب، شگفتانگیز و برخی موارد تلخ و شیرین بوده است. این حوادث بالقوه شاید استعداد تبدیل شدن به داستان را داشته باشند .شما هم میتوانید در خاطراتتان به دنبال فکر اولیه بگردید.ممکن است شماچنین فکری به خاطرتان برسد «پسری که دوست دارد دوچرخهای داشته باشد»؛ ویا «دختری که با خانوادهاش به شهر دیگری برای زندگی میروند».
حوزه نقل: گاهی داستاننویس حوادث و رویدادهایی، را که برای داستانش یافته است شخصاً تجربه نکرده بلکه از کسی شنیده یا در جایی خوانده است.داستاننویس همواره باید از آنچه میشنود یا میخواند فکرهای اولیه داستانی بیابد. ممکن است شما برای این مرحله چنین فکری به خاطرتان برسد «پسری که دلش میخواهد به جبهه برود». و یا «دختری که با دوست همکلاسیاش قهر کرده است.» البته ممکن است این فکرها را قبلا شما جایی خوانده و یا شنیده باشید. حوزه تخیل: گاهی داستاننویس فکر اولیه داستانش را نه از میان تجربیات بیشمار گذشته خود و نه از شنیدهها و خواندههایش انتخاب میکند، بلکه با تکیه به نیروی تخیل خلاق خود آن را ابداع میکند.
البته این نکته را نباید از یاد برد که نویسنده حتی اگر فکر اولیه داستانش را از حوزه تجربه یا نقل هم یافته باشد، برای تبدیل کردن آن به داستان به تخیل خلاق نیاز دارد.هر کس به فراخور تجربه، اطلاعات و دانش خود در حوزههای مختلف ماجراها و حوادثی را به یاد دارد و هر روز هم که میگذرد بر تعداد آن اضافه میشود. داستاننویس میتواند با کمک تخیل از میان شنیدهها و تجربهها فکرهای اولیه بسیاری پیدا کند. اما آیا همه آنها میتواند دستمایه خوبی برای نوشتن داستان باشد. داستاننویس میتوان صدها فکر اولیه در حوزههای مختلف برای نوشتن پیدا کند، احتمالاً همه آنها چیزهای خوبی برای نوشتن نیست.
لابد دیدهاید که هندوانهفروشها بدون آنکه هندوانهای را قاچ بزنند، با زدن چند ضربه به پوست آن و گوش دادن به صدای آن ضربههای میتوانند تشخیص بدهند که هندوانه رسیده است یا نه. داستاننویس هم میتواند در همان مرحله اول، از میان فکرهای مختلفی که به ذهنش میرسد، بهترین و مناسبترین فکرها را انتخاب کند.پیشتر «فکر اولیه» را به زمینی مناسب برای ساختن خانه داستان تشبیه کردیم. اگر قرار باشد سرمایه زیادی برای ساختن یک خانه هزینه شود، پسندیدهتر آن است که قبل از هر گونه عملی ابتدا از هر حیث از مناسببودن زمین اطمینان حاصل کنیم.یعنی مطمئن شویم که این زمین سند دارد و میتوان اجازه ساخت هم گرفت و دهها سؤال و پاسخ مشابه. همانطور که بعضی زمینها به دلیل برخی ویژگیها برای ساخت مناسب نیستند، ساختن عمارت داستان هم بر روی زمین فکر اولیه نامناسب کار خردمندانهای نیست.