اگر مولکول دراز و نازک DNA را مانند نردبانی مارپیچ در نظر بگیریم میتوانیم آن را دارای دو ستون استواری و شمار زیادی پله بدانیم. ستونهای استواری از قند پنجکربنی دِاکسی ریبوز و گروه فسفات درست شده که یک در میان به هم وصل شدهاند. ستونهای استواری به دلیل بارهای منفی گروههای فسفات و داشتن گروههای هیدروکسیل(OH) در قندهایشان، آبدوست هستند. اما چهار نوع باز آلی که پلههای DNA را میسازند، بسیار آبگریزند و فقط در بخشی از لبههای خود میتوانند پیوند هیدروژنی برقرار کنند. پس بهجاست که بخشهای آبگریز DNA بهگونهای از دسترس آب به دور باشند و مارپیچی بودن DNA بهترین چارهی کار است.
در مولکول مارپیچی DNA ستونهای آبدوست به بیرون مولکول و بازهای آلی آبدوست به درون مولکول آرایش میگیرند. در این آرایش، بازهای آلی در یک ستون استواری با بازهای آلی در ستون استواری دیگر، پیوند هیدروژنی برقرار میکنند و همین پیوندها باعث کنار هم ماندن دو رشتهی DNA میشوند. هر باز آلی یک رشته با باز آلی بالایی خود در همان رشته، پیوند واندروالسی برقرار میکند. در نتیجه، بازهای آلی بهخوبی درون این مولکول در کنار هم و روی هم جای میگیرند. با مارپیچی شدن DNA بازهای آلی از مولکولهای آب دور میمانند. بنابراین، آرایش مارپیچی باعث پایداری مولکول DNA میشود.
آرایش بازهای آلی و ستونهای استواری DNA را میتوانیم به آرایش مولکولهای فسفولیپید در ساختمان غشای سلول مقایسه کنیم. مولکولهای فسفولیپید نیز چونان مولکول DNA دارای دو بخش آبدوست(گروه فسفات) و آبگریز(رشتههای هیدرورکبنی) هستند. غشای سلول از دولایه از این مولکولها درست شده است، به این صورت که رشتههای هیدروکربنی به درون غشا و سرهای آبدوست(گروههای فسفات) به بیرون و درون سلول(محیط آب) آرایش میگیرند. این آرایش باعث پایداری ساختمان غشای سلول میشود.