حالا دیگر مداد دارم حالا دیگر ورق دارم
زتحریرم ابا مدارم برات بگم زسالارم؟
میگن اونجا آب رو بستند میگن اونجا حسین کشتند
میگن اعداء همه ظالم چه دیر گشتند اونا نادم
چرا زینب صبوری کرد چرا عباس سقایی کرد؟
تو هم سارا صبوری کن واسه زهرا سقایی کن
بخواب سارا بخواب ناز م ببین زهرا چه غم سازم؟
اینا طفلند ؛مثال رقیه زسیلی عدو نکرد گریه
ببین سارا چه سان رفتند تو جانها چه خوب موندند؟
اگر خواستیم ما هم باشیم باید از خیل رستنها شیم
اونا آب راهم نخواستند اونا بابا هم نداشتند
اونا توشون حر هم داشتند زن و طفلا؛ تو بازداشتند
اونا عشق خدا خواستند اونا عاشق وصال گشتند