قسم اول: علم حسی است، که از آن به عنوان علوم تجربی یاد میشود. شعب گوناگون علوم تجربی را علم حسی میگویند، خواه با حس مسلح فرا گرفته شود ویا با حس غیرمسلح مانند طبیعیات وطب که اینچنین است.
قسم دوم: علم عقلی است وآن یک سلسله معارفی است که به حس ادراک نمیشود ـ نه حس مسلح ونه غیرمسلحـ اما پشتوانه آن، حس است، لذا بعد از علم حسی نوبت به علم عقلی میرسد.
قسم سوم: علم قلبی وشهودی است،که بالاتر از علم حسی وعلم عقلی است.
این علوم سهگانه راهیان و عالمان خاصی دارد وهر گروهی در هر رشتهای که کار میکند، سرگذشت خود را برای دیگران شرح میدهد و راهی را که رفته به آیندگان ارائه میدهد و اصولاً سند شناسایی معلمان همان سوابق تحصیلی آنها است.
کسی که عهدهدار تبیین علم حسی وتجربی است، به استناد تجارب گذشته خود سخن میگوید و راهنماییهای او هم بر اساس همان راههایی است که رفته وکسی هم که عهدهدار تبیین حکمت و فلسفه است، راههای عقلی را که طی کرده است به راهیان این راه ارائه میدهد وسند سخن او همان براهین عقلی است که فراگرفته است واگر کسی در علم شهودی و حضوری صاحب بصر شد، همان کاری را میکند که صاحب نظر مینمود.
صاحبنظران انظار خود و دیگران، مدد میگیرند و عارفان شاهد که صاحب بصر هستند، در مقام تعلیم از بصیرتهای خود و دیگران، استمداد میجویند و همان راه را به راهیان کوی شهود و حضور ارائه میدهند. منتها اگر یک شاهد عارفی در کرسی تدریس نشست، غالبا از راه «نظر» مدد میگیرد، یعنی، مسائل برهانی را به عنوان «عرفان نظری» زمینه قرار میدهد، تا کم کم عدهای از«نظر» به «بصر» برسند، چون آنچه قابل نقل وانتقال است همان «معانی و مفاهیم» است، زیرا شهودهای عینی تحقق خارجی متن ذات صاحب بصر است و قابل انتقال نیست، البته گاهی ممکن است اولیای خدا بتوانند فیضی را نصیب دیگران بکنند، اما آن بسیار اندک است. حکمت و فلسفه برای عرفان همان نقشی را دارد که منطق برای فلسفه دارد، یعنی، میزان کار است.
اینها علوم بشری هستند و معلمان بشر در این سه کرسی، آنها را تدریس میکنند و سرمایه تدریس و تعلیم این سه علم، همان است که بیان شد.
ذات اقدس آله، رسول اکرم(ص) آلاف التحیة والثناء را به عنوان معلم یاد کرده و میفرماید:
« ویعلمهم الکتاب والحکمة» (1) و کتاب و حکمت را به آنان میآموزد.
آیا منظور از آیه این است که رسول خدا(ص)، معارف قرآنی را در حد یک طبیب به دیگران یاد میدهد، که از سرمایههای تجربی خود مدد گرفته باشد و یا به این معنا است که معارف قرآنی را در حد یک حکیم، به دیگران میآموزد که از سرمایههای فکری و برهان مدد گرفته باشد؟ و یا اینکه معارف الهی را در حد یک عارف شاهد، یاد میدهد که نتایج مشهودات خود را به دیگران منتقل کند؟
ذات اقدس آله که خود اولین معلم و معلم بالذات است، درباره چگونگی تعلیم میفرماید:
« علم الانسان ما لم یعلم» (2) آموختبه انسان آنچه را نمیدانست.
این تعلیم، از نوع هیچیک از سه سنخ علوم نیست که چیزی را با حس، یا عقل، یا قلب فرا گرفته باشد و بعد به دیگران یاد داده باشد، بلکه او علم محض است وتعلیم او از علم محض ربوبی نشأت میگیرد واین فوق بحث ماست. وجود مبارک آن نگاری که به مکتب نرفت، او از راه علم حسی یا عقلی هم یقینا مدد نگرفت، یعنی، نه باتجربه عالم شد و نه با مدرسه و مکتب از براهین مدد گرفت.
اما درباره علم وتعلیم نوع سوم، باید گفت: سراسر سیره و سنت و سریرت وجود مبارک نبیاکرم(ص) آلافالتحیة والثناء حضور وشهود است، او نگاری است که جز به مکتب «الله» سر نزده است وآموزش این هم از دل شروع میشود نه از حس. علمی نیستبتوان گفت:
«من فقد حسا فقد فقد علما.» علمی است که میگوید، حواس را ببند، تا بفهمی! بر خلاف علوم مدرسه که میگویند، حواس را به کار ببر، تا بدانی. لذا قسمت مهمی از نبوت آن حضرت در آغاز امر از رؤیا شروع شد، یعنی، از جایی که چشم وگوش و سایر مجاری ادراک حسی بسته است. آغاز نبوت آن آنجا بود که حضرت خوابهای خوبی میدید و هر خوابی که میدی،د مثل سپیده صبح روشن میشد. بنابراین، علم پیامبر، علم شهودی و قلبی است که در مقام تعلیم نیز، همان را از سه راه به دیگران میآموزد هم از راه «تجربه» به عنوان «جدال احسن» نه به عنوان «سند تعلیم» به طوری که خود از راه تجربه حسی آموخته باشد. هم به عنوان «برهان» به طوری که خود از مدرسه فراگرفته باشد وهم به عنوان «ارائه» در منظر قلب شاگردان شاهد وعارف قرار داد.
واما، آن راهی که مخصوص نبی اکرم(ص) است، راهی نیست که انسان با تهذیب نفس وتزکیه به آن برسد، چه رسد با برهانهای عقلی یا با علوم حسی.
«الله اعلم حیثیجعل رسالته» (3)
خدا داناتر است که رسالت را در چه جایگاهی قرار دهد.
او یک هبه خاصه است که با کسب، تهذیب، تزکیه و مانند آن فراهم نخواهد شد، یک ربط خاصی است بین انسان کامل و ذات اقدس آله که آن هم فوق بحث ما است، یعنی یک انسان متعارف در آن زمینه سخنی ندارد، چراکه هیچ سهمی ندارد.
پس تعلیم قرآن کریم از سه راه است، چون با ما به زبان ما، سخن میگوید، اینکه میفرماید:
ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه (4)
پیامبری را نفرستادیم مگر به زبان خویشانش.
وبا توجه به اینکه رسالت وجود مبارک نبی اکرم(ص) جهان شمول است و تمام جوامع بشری قوم او هستند، باید او به زبان همه حرف بزند، هم به زبان صاحبان علوم حسی واز تجارب، سخن گوید، وهم به زبان صاحبان علوم عقلی صرف و از برهان حکایت کند، وهم به زبان شاهدان عارف و از وجدان سخن گوید.