مراد از ادبیات فارسی چیست؟
روشن است که به تمام دستاوردهای ادبی ایرانیان در تاریخ دیرپایی که بر سرزمینشان گذشته و گسترهی مرزهای جغرافیایی که داشتهاند، نمیتوان ادبیات فارسی را اطلاق کرد. از طرف دیگر غیرایرانیانی بودهاند و هستند که ادبیات فارسی را تولید کردهاند و درمیان کارهای ایشان گاه به نمونههای بسیار درخشانی نیز برمیخوریم که سرمشق نویسندگان و سرایندگان ایرانی میباشد.
چنانچه خود را به آفرینشهای ادبی ایرانیان و غیرایرانیانی که در حوزهی زبان فارسی کار کردهاند محدود کنیم، هنوز به یک تقسیمبندی و محدودیت دیگری نیاز داریم. وگرنه میتوان ادبیات فارسی را تا سنگنوشتههای هخامنشیان زیر نام «فارسی باستان» و ادبیات پهلوی (فارسی میانه) تعمیم داد. فارسی همچنین مادر کهنسالی به نام اوستا دارد که در یک نگاه کلی میتواند نخستین آفرینشها در ادبیات فارسی تلقی شود.
اما مراد ما از ادبیات فارسی محدود است به «فارسی نو» که به آن «فارسی دری» هم گفتهاند. و آن مجموعهی آثار ادبی است که از قرن سوم هجری نخست در شمال شرقی ایران و با سرعت در سراسر سرزمینهای ایرانی شکل گرفت و در قرن هفتم درحالیکه خاستگاه این ادبیات لگدکوب سم اسبان اقوام مغول میشد در اوج شکوفایی خود بود و با وجود ویرانی سراسری سرزمینهای فارسیزبان همچنان تا بیش از صد سال در این اوج باقی ماند و آثاری که در همین اوان آفرید هنوز و همیشه در صدر انگشت شمار آثار طراز اول ادبیات جهان قرار دارد.
ادبیات فارسی دیگر به این اندازهها بازنگشت. اما تا این زمان باقی و همان است که اکثریت ایرانیان به آن میگویند و می نویسند. همچنین در تاجیکستان و افعانستان و بخشهایی از ترکمنستان نیز رواج دارد.
• ادبیات فارسی چگونه آغاز شد؟
- ازقضا ادبیات فارسی آغازی تند و هیجانانگیز دارد. نخست چند نخ باریک را میبینیم که میسوزند و شعلهی کوچکی را به طرف مواد منفجره هدایت میکنند. این مواد گرداگرد یک انبار باروت قرار دارند.
قبل از رودکی از مجموع سرایندگان فارسیگو و نویسندگان فارسینویسی که میشناسیم آثار اندکی بجا مانده است و اصولاً کارهای انجامشده ناچیزند. از هر کسی در گوشهای چند بیت پراکنده یا نوشتههای مختصری سراغ داریم:
قطعه شعر محمدبنوصیف سگزی که در تاریخ سیستان به یادگار مانده و دور نیست که اولین شعر فارسی باشد.
چند دوبیتی زیبا از آن جمله آنچه در چهارمقالهی نظامی عروضی سمرقندی از قول حنظلهی بادغیسی (وفات 219) نقل شده است:
مهتری گر به کام شیر دراست
شو خطر کن ز کام شیر بجوی
یا بزرگی و عز و نعمت و جاه
یا چو مردانت مرگ رویاروی
همچنین دو بیت از محمود وراق هروی (وفات 221) که به صدبار خواندن میارزد
نگارینا به نقد جانت ندهم
گرانی در بها ارزانت ندهم
گرفتمستم به جان دامان وصلت
دهم جان از کف و دامانت ندهم
و یا طنز شیرینی که در این دو خط ابوسلیک گرگانی میبینیم (معاصر عمرین لیث صفاری بوده است که حدود سالهای زندگیش را معلوم میکند. مرگ او قبل از سال 300 هجری اتفاق افتاده است.)
بمژه دل ز من بدزدیدی
ای بلب قاضی و به مژگان دزد
مزد خواهی که دل ز من ببری
این شگفتی که دید دزد بمزد
امثال این نمونهها همان نخهای مشتعلی هستند که به مواد منفجرهای چون شاهنامهی منثور ابوالمؤید بلخی (اوایل قرن سوم) و دیوان اشعار رودکی سمرقندی (اواسط این قرن) رسیدند. کسانی در مورد حجم کار رودکی چنین می گویند
پریچهر داودی فرد