نقش آموزشی علوم اجتماعی در پیشگیری از آسیبها و مشکلات زندگی
عمده ترین موانع و مشکلاتی که بر سر اجتماعی شدن جوانان وجود دارد عبازتند از:
1- مهاجرت
2- توزیع نا متوازن نقشهای اجتماعی
3- غربگرایی
4- عدم حاکمیت بینش و روش تربیتی در خانواده
1) مهاجرت: امروزه در جوامع شهری کشور ما به نسبت گسترش دامنه جمعیت و پیچیده شدن روابط انساتی آشفتگی های رفتاری مشاهده می شود.
از دست دادن هنجارهای سنتی حاکم بر جوامع روستایی و شهرهای کوچک و عدم کارآیی آنها در جوامع بزرگتر از یک سو و نیز عدم ارائه ی هنجارهای نظامدار مطلوب در جوامع شهری از سوی دیگر موجب بروز این اغتشاش بویژه در میان مهاجرین شده است.
راه حل: با آموزش صحیح علوم اجتماعی می توان تعهد و مسئولیتی زا که این گونه افرد باید به عنوان یک شهروند در مقابل جامعه برای خود قائل باشد را روشن کرد. مدرسه نیز تا حد زیادی می تواند از دامنه ی آسیب های ناشی از گم گشتگی هویت بکاهد.
2) توزیع نامتوازن نقشهای اجتاعی: تغییر شریع مشاغل، انتظار فزاینده در جهت دست یابی به موقعیت های اقتصادی بالا تر بدون تحمل سختی و کوشش مناسب، القا توقع از جوانان رای وصول به عالی ترین زشته ها و مدارج تحصیلی و ....... باعث شده در جامعه نوعی اغتشاش پایگاههای اجتماعی ایجاد شود.
او نمی داند چه می خواهد بشود زیرا از یک سو آموخته است که نقش های پایین اجتماع را به عنوان اجتماع بپذیرد و از سوی دیگر می داند که نقشهای بالای اجتماعی نیز برای او قابل وصول نیست. جدا از آن باید به دانش آموز فهماند که برای رسیدن به اهداف بالا، باید پله های ترقی را به تریج بپیماید و از تجربیات دیگران نیز استفاده کند.
راه حل: برای چاره جویی چنین مشکلی باید به سیاست گذاری وسیع و همه جانبه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و تربیتی روی آورد. سیاستی که روند اجتماعی شدن دانش آموزان را به عنوان فرآیندی فراتر از مدرسه و خانواده در نظر گیرد.
3) غربگرایی: در کشور ما گرایش به غرب از زمان صفویه آغاز شده و در عصر قاجار رشد کرده و در عصر پهلوی به عنوان فرهنگ مسلط بر نظام حکومتی ایران درآمده است. چنین حاکمیت بالطبع در میان جوانان رواج یافته و به تدریج مصنوعات، آداب معاشرت، لباس، اقتصاد تفکر غربی به عنوان یک مجموع ارزش مطرح شده اند.
راه حل: این ارزشها به دنبال خود گرایش هایی زرا ایجاد می کند که متناقض با گرایش های حاکم بر جامعه اصیل ایران است ، این پدیده به عنوان یک هشدار در جامعه کنونی باید تلقی شود. در این میان دانش آموزانی که به انحنا مختلف مختلف غرب چه در خانه و چه در میان خرده گروههای دیگر در تماس هستند دچار سردرگمی در یافتن هویت شخصی و اجتماعی خویش می شوند.
4) عدم حاکمیت بینش و روش تربیتی در خانواده: پدر و مادر ایرانی در اغلب موارد دارای برنامه و هدف مشخصی در تربیت فرزندان خویش نیستند. معمولا هدف نهایی از پرورش کودک در اتمام تحصیل و بافتن یک شغل و تشکیل خانواده خلاصه می شود. در حقیقت این وظیفه خطیر به عهده آموزش و پرورش به خصوص دبیران علوم اجتماعی است که می تواند تا حدودی نظامی از هنجارها را ترسیم و به دانش آموز منتقل می نمیاد.
یافتن راه حل برای مشکلات زندگی:
مدرسه نه تنها باید نسلی تربیت کند که هم به مسائل زندگی خود آگاهی داشته هم دارای مهارتهای لازم برای مقابله با آنها باشد بلکه باید نسلیآینده نگر به بار آورد که با پیش بینی مشکلات احتمالی زندگی آینده ی خود را با مطلوبات و دانش مهارتها و شیوه های رفتاری لازم برای زیستن در جهان آینده تجهیز کند.
علی رغم تمامی مشکلاتی که در زندگی هر یک از دانش آموزان چه در حال و چه در آینده دبیران علوم اجتماعی می توانند با راهکارهای مناسب و منطقی آنها را برای داشن آموزان باز کرده . چراغ هدایت آنان باشد از جمله :
مشکلات را تشخیص دهند.
میزات تحقق هدف ها را مشخص کنند.
قوت و ضعف را نشان دهند.
زمینه را برای تجدید نظر فراهم کنند به مقایسه بپردازند.
اطلاعاتی درباره آنچه هست و آنچه باتید باشد فراهم کند و .......
((والسلام))