استراتژی یا راهبرد درلغت به معنای شیوه عمل در موقعیت خاص به کار می رود. به طور کلی منظور از راهبرد، مجموعه ای از اقدامات و تصمیمات است که برای عملی کردن سیاستهای اتخاذ شده بیان می شود تا با توجه به احتمال وقوع اوضاع و احوال متفاوت آینده کارهای انجام شدنی را مشخص کند.
با پیشرفت علوم و فنون و پیچیده شدن جوامع، نیازهای فردی و اجتمکاعی نیز پیچیده می شوند ارضای نیازهای پیچیده نیز احتیاج به علوم و فنون پیچیده دارد. کسب علوم و فنون پیچیده در سایه راهبردهای آموزشی پیچیده امکان پذیر است. به این سبب مسؤلیت معلم امروز نسبت به گذشته سنگین تر و پیچیده تر شده است. دیگر نمی توان با روشهای سنتی جامعه و افراد آن را به سوی یک تحول پیچیده و پیشرفته سوق داد. در دنیای امروز هیچ کس بی نیاز از تعلیم و تربیت و یادگیری نیست. فعالیت در مدرسه و در امر آموزش خود بخش عظیمی از زندگی انسانها شده است. ما باید سعی کنیم موقعیت مطلوب یادگیری را فراهم نماییم.
ما باید چگونه اندیشیدین و چگونه آموختن را به شاگردان بیاموزیم.
اگر ما روش آموختن را به آنها یاد بدهیم آنان خود خواهند آموخت.
راهبرد یا شیوه های یاددهی و تدریس، فعالیت هایی هستند که در کمترین واحد زمان توسط معلم در راه هدایت فراگیران به سوی اهداف آموزشی بکار گرفته می شوند. کمترین زمان نسبت به مدت زمان بهره گیری از روش تدریس و الگوی تدریسی سنجیده می شود. راهبردهایی که برای تدریس انتخاب می شوند ممکن است در یک جلسه چندین بار تغییر یابد با این حال شیوه های معلم بایستی با توجه به عناصر قبلی یعنی اهداف رفتاری و شرایط تعیین شوند. صفوی و همکاران (1364) تحت عنوان روشها و فنون کلی تدریس، این گونه فعالیت ها را به شرح زیر تقسیم بندی نموده اند:
1. روش سخنرانی
2. بحث گروهی
3. روش آزمایشی
4. روش نمایشی
5. روش تلفیقی
با توجه به اینکه راهبردهای تدریس در بحث روشها و فنون تدریس بیشتر مطرح می گردند از بحث در این زمینه خودداری می شود.
استراتژیهای یادگیری
استراتژیهای یادگیری روشها و شیوه هایی هستند که شاگردان در حین یادگیری به کار می گیرند تا به اهداف آموزشی مورد نظر دست یابند (فردانش،1372)
تکنولوژیست و طراح آموزشی می بایست روشهای لازم یادگیری محتوای آموزش را برای شاگردان پیش بینی و آن را به عنوان بخشی از آموزش در جای مخصوص خود در آموزش بگنجاند. ارائه مواد آموزشی به تنهایی کافی نیست. معلمان باید چگونگی یادگرفتن را نیز برای شاگردان بیاموزند.
در کلاسهای آموزشی معمولاً از شاگردان می خواهند مسائلی را حل کنند، شعری را حفظ نمایند، در حالی که تقریباً هیچ وقت روش انجام این امر به آنها ارائه نمی شود. شاگردان هر کدام طبق عادت و سنت خود از استراتژیهای مربوط به خود استفاده می کنند ولی ممکن است در همه دورس یک روش داشته باشند که این امر از کارایی آنها می کاهد. برای روشن شدن نقش استراتژیهای یادگیری و تأثیر آنها بر فرایند یادگیری بیان مقدمه ای در مورد چگونگی پردازش اطلاعات در ذهن ضروری به نظر می رسد.
فردانش به نقل از گانیه (1985) چهار جزء اصلی پردازش اطلاعات در ذهن را ارائه نموده است:
چهار جزء اصلی در فرایند پردازش اطلاعات به شرح زیر است:
1.انتخاب؛ در این مرحله فراگیر از میان اطلاعاتی که بر دریافت کننده های حسی وی تأثیر می گذارد تعدادی را برگزیده و به حافظه کوتاه مدت یا فعال خود منتقل می سازد.
2.دریافت یا کسب؛ فراگیر اطلاعات موجود در حافظه فعال خود را به منظور نگهداری دائم به حافظه بلند مدت منتقل می کند.
3.اتصال؛ ایجاد ارتباط بین اطلاعات موجود در حافظه فعال به وسیله فراگیر را اتصال می نامیم. این ارتباطات شامل ارتباط منسجم و سازمان یافته بین اطلاعات موجود در حافظه کوتاه مدت است.
4.ترکیب؛ در این مرحله فراگیر در حافظه بلند مدت خود به دنبال اطلاعاتی است که با اطلاعات موجود در حافظه فعال ارتباط دارد. فراگیر پس از یافتن و انتقال اطلاعات به حافظه فعال بین اطلاعات جدید و اطلاعات قبلی ارتباط برقرار می کند.
با توجه به شکل پردازش اطلاعات در ذهن می توان گفت که تنها مواجهه با مواد آموزشی در کلاس نمی تواند تضمین کننده یادگیری باشد بلکه اطلاعات ارائه شده به شاگرد باید با طی مراحل مذکور در ذهن فراگیر جایگزین شود و تنها در این صورت است که می توان ادعا کرد که یادگیری انجام شده است. فعالیتهایی که روی اطلاعات ارائه شده به شاگرد انجام می شود( انتخاب، دریافت، اتصال و ترکیب ) به صورت خود به خود و اتوماتیک انجام نمی شود بلکه این فعالیتها را شاگرد کنترل می کند.
در هر برنامه آموزشی علاوه بر تکیه معلم و تکنولوژیست بر اهداف آموزشی، اهدافی نیز در زمینه روند یادگیری وجود دارد که همان روشها و استراتژیهایی است که شاگرد برای دستیابی به اهداف آموزشی به کار می بندد.
در مورد استراتژیهای یاددهی و یادگیری باید یادآوری کرد که استراتژیها یا راهبردهای یاددهی مربوط به معلمان است. در واقع می توان گفت که ما در نظام جدید با دو شیوه استراتژی آموزشی سر و کار داریم:
1. شیوه تشریحی 2. شیوه تحقیقی (کنعانی، علی اکبر تهرانی ، 1371)
شیوه تشریحی، آموزش را انتقال معلومات می داند (روش قدیمی)، منابع آموزشی در این روش کتابهای درسی، مواد دیداری و شنیداری و تجربیات شخصی معلم می باشند. فعالیت آموزشی در این شیوه بیشتر بر سخنرانی تکیه دارد. در این روش یادگیری فراگیران بیشتر از طریق توانایی آنها در توصیف افراد، وقایع، تواریخ و ذکر فرمولها ارزشیابی می شود.
در روش تحقیقی یا پرسشی، معلم نقش تسهیل کننده تجربه های یادگیری را دارد. او روشی را اتخاذ می کند که شاگردان برای طرح سؤالات درباره مسائل و حوادث برانگیخته شوند. در این روش فراگیران شرکت فعالانه خواهند داشت. شیوه تشریحی و تحقیقی هر دو برای ایجاد شرایطی که می توانند فراگیران را به هدفهای یادگیری برسانند دارای اعتبار هستند و هنگام تصمیم گیری درباره راهبرد آموزشی باید به هر دو روش توجه کرد. اما استراتژیهای یادگیری مربوط به دانش آموزان است ولی آموزش این استراتژیها به دانش آموزان از وظایف معلمان و دست اندرکاران آموزشی می باشد.
در نظام آموزشی خلاق و پویا، دانش پژوه به مدرسه می رود تا مهارتها و تواناییهای بالقوه خود را به فعلیت درآورد. یادگیرنده در فرایند یادگیری فعال و درگیر است. چون یادگیری از علایق و خواسته ها و ادراکات او آغاز می شود. معلم به عنوان راهنما و تسهیل کننده یا کاتالیزور عمل می کند و باید تلاش کد استقلال یادگیرنده و نقش او را در یادگیری افزایش دهد. در این شیوه چون به دانش پژوه اعتماد به نفس و جرأت بیان و سؤال و اظهار نظر داده می شود اضطراب او کاهش می یابد و او اجازه انتقاد می یابد در نتیجه قوه خلاقه و نوآوری او رشد می کند و کلاس برایش خسته کننده نمی شود و بازدهی کلاس نیز بالا می رود.
به این دلیل نظامهای آموزشی در عرصه جدید ناچارند وضعیت خود را از حالت سنتی و ناکارآمد به نظام خلاق و پویا تبدیل نمایند. یکی از مهمترین دلایل انتخاب روش فعال، افزایش حجم اطلاعات و دانش بشری است. سرعت تغییر علم و افزایش اطلاعات، سرعتی سرسام آور است. یکی از مهمترین راهبردها که می بایست به جای انتقال انبوه اطلاعات به مغز و حافظه افراد مورد توجه قرار گیرد، آموزش روش یادگیری به یادگیرنده است یعنی به فراگیران آموزش داده می شود که چگونه یاد بگیرند، چگونه با مسائل برخورد کنند، چگونه توانایی حل مسأله و گشودن گره ها و معضلات را در خود پرورش دهند یعنی شخصیت هر فردی آن چنان رشد کند که بتواند خود را هدایت کند، تصمیم بگیرد و داوری درست انجام دهد.